آیینه
کسی که از من به خدا نزدیک تر است، صدایم می زند، به این فکر می کنم که قبل ترها به خدا نزدیک تر بودم.
کسی از ارتفاع آسمان، از اعماق زمین، از پنجره ی نیمه باز حیاطِ خانه ی مادربزرگ، از لابه لای شاخ و برگِ درختان حاشیه ی خیابان، از پشتِ عینکِ پدرم، از دورترین ستاره ها، از کنارِ برگ خشکی که پیشِ پایم افتاده است...
کسی من را صدا می زند.
کسی از درونم من را صدا می زند.
کسی که نزدیک تر از من به خداست.
کسی در آینه من را صدا می زند که بهتر از من است.
گوشه ای نشسته ام و به او فکر می کنم؛ به خودم فکر می کنم؛ به خودم که قبل از این به خدا نزدیک تر بودم.
نویسنده: اکرم کشایی
تصویرساز: محمدصادق کرایی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}